"سندروم باکستر" چیست؟
جورج اورول در کتاب «قلعهی حیوانات» ماجرایی تاملبرانگیز را شرح میدهد:
طبق ماجرای این کتاب، حیوانات دست به دستِ هم میشوند و ارباب و خانوادهاش را از مزرعه بیرون میکنند و خود مدیریت مزرعه را به دست میگیرند. اولین کار آنها تنظیم عهدنامهایست که طبق آن همهی حیوانات باهم برابرند و هیچکس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند. اما چیزی نمیگذرد، خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرامآرام عهدنامه را تغییر داده و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژهای وضع میکند. در این میان، اسبی در مزرعه زندگی میکند به نام "باکستر" که به لحاظ خوشخُلقی، صبوری و پشتکار مورد احترام همهی حیوانات است. حیوانات از او میخواهند کمکشان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند، اما باکستر سخت مشغول #کار است و به اطرافش توجهای ندارد. شُعار او این است: "من کار میکنم!" و احساس میکند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد! گرچه باکستر میتوانست از اتفاق وحشتناکی که درقلعه ی حیوانات رخ میدهد جلوگیری کند، چنان با وجدان و شرافتمندانه سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از تغییرات باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت❗️
مثالی دیگر صحنهای از فیلم «تایتانیک» است:
در حالی که کشتی در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمهی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشهی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا میکردند و دقت میکردند که کیفیت کارشان تحتتأثیر شرایط #نامناسب موجود قرار نگیرد. اما در یک کشتیِ در حالِ غرقشدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به اینسو و آنسو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
✔️امروزه جوامع به سمتی پیش میروند تا افرادی را پرورش دهند که چنان سرشان به کار و «تخصص» خود گرم باشد که فراموش میکنند «کل» این زندگی یا سازمان به کدام سو حرکت میکند! باکسترها آدمهای خوب و باشرافتی هستند که تخصصشان یعنی تمام زندگیشان.
درباره این سایت